میز 53
نبض ترانه هایم
کند میزند
نکند نزدیک فال من شده ای
که از خود بیخود شده اند
خاطرات
و جولان میدهد بغضی سنگین در گلویم
برای به
پیشواز آمدنت
نبض ترانه هایم
کند میزند
نکند نزدیک فال من شده ای
که از خود بیخود شده اند
خاطرات
و جولان میدهد بغضی سنگین در گلویم
برای به
پیشواز آمدنت
نه سبزه گره میزنم
نه در آغوش طبیعت
گم میشوم
قرار بر داشتنت باشد
خود می آیی
نه
با آرزوی من
سکوت اینجا
گوشم را کر میکند
سرم را برمیگردانم به طرفی
که تو نیستی
و جای خالیت را
نفسی عمیق میکشم
!!عطرت از تو با وفاتر است
لمس دستانت
سن میبندد
حجم خوشبختی هارا مقابل
چشمانم
با من کمی عاشقانه راه برو
میخواهم
!!از این اینجا بیرونمان کنند!!
گم شدن تو میان این همه
!!غبار ممکن نیست !!
وقتی ایستاده کنارم
چای مینوشی
؟؟چگونه بودنت را انکار کنم؟؟