میز 113
چشمانم را که میبندم
خیس خاطره میشوند
رمز شب را یادم نیست
فقط میدانم در آغوش تو رها میشدم
و بهشت من
آنجا بود
میترسم چشمانم را ببندم
و دیگر حتی خیس نشوند
من باشم و قیامت
بی تو
بودن
چشمانم را که میبندم
خیس خاطره میشوند
رمز شب را یادم نیست
فقط میدانم در آغوش تو رها میشدم
و بهشت من
آنجا بود
میترسم چشمانم را ببندم
و دیگر حتی خیس نشوند
من باشم و قیامت
بی تو
بودن
وضع نابسامانیست
بی قراری های دلم
یاد تورا
به دورترین نقطه ذهنم برده
میترسم
فراموش شوی
کنار بزن سیاه لشکر جدایی هارا
بوسه ها را صف کن
میخواهم
قیامت کنی
دوباره در دلم
میخواهم
دوباره عاشق شوم
وجان دهم در هوای تو
فقط کمی
واقعی تر باش که خیال من باورش بشود
حضورت خیالی نیست
سیر دلتنگی ام وجای خاطراتت
درد میکند
کمی در من
با من باش
بگذار خیال امن چشمانت
سهم من در رویا باشد
مرا بوسه باران کن
میخواهم
تعبیر خوابم
با تو بودن تا ابد باشد
آهای روزگار
درست است که من
راه های نرفته زیاد دارم
اما خودت هم میدانی
با تو زیاد راه آمده ام
پس کاری کن
که ما در کنار هم
عاشقانه نفس بکشیم
دوری وجدایی بس است
احساسم درد دارد
شورش کن
و سر از دلبستگی ها بردار
این حکومت بی تو ماندگار نیست
انقلاب کن
از حکومت تنهایی و بی تو بودن
خسته شده ام
این روزها نا جوانمردانه
من را عذاب میدهند
..نمیشود..
بیایی ..حرم دستان مردانه ات را سپر بلا ها کنی
زندان بازوانت را دوست دارم
تنگ تر که میشود
!! میدانم !!
نفس کشیدن معنایی ندارد
باید هیچ شد
به بهانه روز مرد
مرد من روزت مبارک