میز 106
کمی
در آغوشم بگیر
عاشقانه مرا سیر بوسه کن
بگذار
بهشتم را زیباتر بدانم
من از داشتن
تو به خود میبالم
کمی از دلتنگی هایم کم کن
به من برس
من از رسیدن تو
خوب میشوم
کمی
در آغوشم بگیر
عاشقانه مرا سیر بوسه کن
بگذار
بهشتم را زیباتر بدانم
من از داشتن
تو به خود میبالم
کمی از دلتنگی هایم کم کن
به من برس
من از رسیدن تو
خوب میشوم
نمی هراسم
از اینکه این همه دعا میکنم اما
تو نصیب باور خیالی من هم نمیشوی
میدانم
لحظه ی آخر سر میرسی
درست جایکه
خداوند نزدیک میشود
یادت باشد
خدا عاشقان را بی اندازه دوست دارد
فنجان ها را کنار هم میگذارم
رسم دلتنگی را عمیق تر میکنند
بخار ،صورتت را محو میکند
وزیر زیرکی عشق را سمتت روانه میکنم
من هنوز هم
به یاد اولین دیدار چای هارا
داغ مینوشم بلکه
مقابل حرارت چشمانت قد خم کنند
برای سینــــ بانو عزیز
که چای سبز خواسته بود
شیرینی غیر قابل
مقایسه ای دارد
لمس لبهایت روی لبهایم
من
آتشین بوسه ها را از کام تو دوست دارم
فقط کمی
هیزمش را بیشتر کن
صدای پایت را با گوش جان
میشنوم
به شرطی که قول بدی
.. بیایی ..
نه من را خام وعده کنی
نه چشمهایم را لبریز
انتظار
کاش بدانی جاده ها دست از سر من برداشته اند اما من هنوز
پا به جفت کنار خط به احترامت
قیام کرده ام
شانس با من سالهاست که قهر کرده
و من هم با او
گیجم نمیدانم
آخر چرا
دلتنگی
سهم من باید باشد
ازآنهمه
؟؟ زیباییت ؟؟