میز 84

این روزها چشمان توان سابق

را ندارد

خسته اند

از دنبال کردن

رده پاهایی که میدانند سرانجامش

به همه جا ختم میشود

جز نزدیک 

!!خانه من!!

 

وقتی دلنوشته هامو جایی میبنم

احساسم با من قهر میکنه

میز 83

کاش میدانستی

همانقدری که تو از من

فاصله میگیری

من به سمتت روانه میشم

شاید نمیدانی

نفسم به نفسهایت

..بند است..

میز 82

 امروز روز من نیست 

تبریک نگو با بوسه ای

هر روز، روزه توست که مرا 

به مهمانی چشمانت دعوت میکنی

میدانی

که تو بهترین معلم عشق من بودی 

 

میز 81

نماز شکر میخوانم

وقتی در خوابم

قدم میگذاری

 میتوانم بفهم که هنوز

یاد من چشمانت را خیس میکند

لحظه های شب زنده داریت

میز 80

آنقدر از رفتن گفتی که رفتنی

حالا من اینقدر از آمدن میگویم

بلکه 

!!بیایی!!

只有暗恋过的孩子才会懂得暗恋的孩子有多痛。

میز 79

زمان برد نمیخورد

 سکوت پر میکند هوا را

جایکه

تو مرا در آغوش میکشی

فاصله ها هیچ میشوند 

 

دوستان من در ادامه درباره وب هم گفتم

..اینا احساسه من..

کپی مجاز نیست

کاری داره میشه که من از دنیای مجازی برم

میز 78

نمیماند

اسم ورسمی از من

بیخود خودم را خسته میکنم

تا دلتنگی قاب کنم از برایت

جوریکه همه بدانند

عاشقت هستم