میز 154
رمزی شد
رمزی شد
رمزی شد
راست میگفتند
وقتی بروی
دیگر برنمیگردی
هر چند که من
در هوای
امدنت هم بمیرم
باز تو
بی خیال من وعشق
من شده ای
جوریکه انگار
کسی نبود
اخرش هم نیست
نت به نت
این تنهایی را
با ساز دلتنگی
مدام میکنم
دوست داشتن ها را
آکورد میگیرم
تو آسوده باش
من برای چشمانم
فال اشک گرفته ام
تو به رفتن
ادامه بده
سختی زندگی به اینکه تنها باشی همه ازت
انتظار شادی داشته باشن
تقصیر تو
.. نبود ..
تقصیر خودم بود
زیادی بالا برده بودنت
جوریکه حتی
دست خودم هم
به تو
نمیرسید
...دیگر...
درد دارد
دوری
نبودن
و
نرسیدن
کمی
به من مرخصی بدهید
میخواهم
به خودم برسم
بعد از رفتنش حسابی پریشانم
آهنگ کافه عوض شد
دعا