عادتت بود 

راس دلتنگی می آمدی  

ونزدیک ساعت

دوست داشتن میرفتی

این من بودم

که زیادی شلوغش میکردم  

جوری که

عقربه ها هم تاب دیدنت را نداشتنتد

از حسادت میخکوب میشدند